7 روز - 7 تجربه (گزارش 7 روز آخر دنیا)


"هفت روز مانده به پاین دنیا."
درست باشد یا نه ( که هیچ اعتقادی ندارم به درست بودنش )، فرصت خوبیه برای اینکه فرض کنیم 7 روز بیشتر از دنیا نمونده. تصمیم گرفتم یه لیست درست کنم از کارهایی که می خواستم انجام بدم ولی هیچ وقت نشد. به طور حیرت انگیزی تعدادش کم بود. تقریبا هرکاری که می خواستم تو زندگیم انجام دادم. خوب اون لیست علارغم تلاش های قابل تقدیر من، جور نشد. برای همین تصمیم بر این شد که بشینیم خاطرات 7 روز آخرمون رو بنویسم. باشد که بقایای هاردهای بلاگر بیوفته به دست موجودات بعد از ما!


شب - داخلی - آخرین شنبه - تجربه اول: خرمالو

برای اولین بار در زندگانیم خرمالو خوردم. تمام سعیم رو کردم که بیطرفانه باشه. نهایتا به این نتیجه رسیدم که چیزی از دستم ندادم. مزخرف بود. همون طور که پیش بینی کرده بودم.

روز - خارجی - آخرین یکشنبه - تجربه دوم: بوروکراسی
امروز رفتم دنبال باز کردن حساب توی بانک نزدیک خونمون. فرم ها رو سر راه گرفتم و بردم خونه که پر کنم. 10 دقیقه مونده به بستن بانک، پاشودم و توی برف و گل و شل، تا بانک دویدم. خیلی وقت بود اینطور دویدن رو تجربه نکرده بودم. آخرین بار وقتی بود که کیف پولم توی یه تاکسی جا مونده بود و تقریبا از میدون تجریش تا پارک وی دنبال تاکسی دویدم. خوب همونطور که میشه حدس زد، دیر رسیدم و نتونستم حساب باز کنم. البته خوب شد که نشد؛ چون احتمالا فقط اون 5-6 هزار تومن کارمزد از جیبم می رفت و این حساب جدید توی 5 روز باقی مونده به هیچ دردم نمی خوره! ولی خوب احتمالا آخرین تجربه بوروکرتیکم حساب میشه.
هیچ وقت نسبت به یکشنبه ها حس خوبی نداشتم. نمی دونم چرا.

روز - داخلی - آخرین دوشنبه - تجربه سوم: پلتفرم جدید
چند وقتی هست دارم نوشتن برنامه برای iOS رو یاد میگیرم. همیشه از Simulator خود xcode برای اجرا استفاده می کردم. بالاخره امروز یه iPhone واقعی پیدا کردم و برنامه رو روش امتحان کردم. کار می کرد. خیلی وقت بود اینطوری ذوق نکرده بودم از اجرای برنامه ـم. احتمالا آخرین پلتفرمی هست که تو این دنیا کدنویسی روش رو یاد گرفتم. باید ببینیم اون دنیا از چه پلت فرم هایی استفاده میکنن! اگر هم دنیا تموم نشد، سعی می کنم تجربیاتم روی این پلتفرم رو همینجا منتشر کنم.

روز - خارجی - آخرین سه شنبه - تجربه چهارم: خواب
خواب کلا مقوله مهمی به حساب میاد برای من. خواب برای من یه چیزی بیشتر از استراحت روزانه یا شبانه به حساب میاد. در واقه یه فرصتی هست برای کنجکاوی مربوط به مسائل غیر مادی. از مهمترین دستاوردهای این کنجکاوی هم این بوده که تمام 5 حس رو توی خواب تجربه کردم. آخرین حس بویایی بود که 7-8 ماه پیش تجربه ش کردم. در هر صورت تجربه امروز رو هم اختصاص دادم به خواب. رفتم توی سالن تربیت بدنی، روی صندلی های تماشاچی ها، 40 دقیقه خوابیم. خیلی چسبید. خیلی وقت بود میخواستم یه چرت روی اون صندلی های پلاستیکی قرمز شمال غربی سالن بزنم!

شب - داخلی - آخرین چهارشنبه - تجربه پنجم: دوست
امروز خیلی اتفاقی یه دوست قدیمی رو پیدا کردم. 6 سال بود که ندیده بودمش. قبل از اون خیلی با هم صمیمی بودیم. حس خوبیه پیدا کردن کسی که کلی خاطره داری باهاش.

روز و شب - داخی و خارجی - آخرین پنجشنبه - تجربه ششم: آدمها
امروز هیچ کار ویژه ای انجام ندادم. یعنی اول فکر می کردم که هیچ کار ویژه ای انجام ندادم. بعد دیدم که اتفاقا امروز که هیچ کار ویژه ای انجام ندادم، بهترین روز هفته م بوده! اینکه تا بعد از ظهر پیش کسایی باشی که خوشحالی از در کنارشون بودن، غروب با یه دوست از تجریش تا پارک وی قدم بزنی و دردل کنی و شب یلدا پیش آدم هایی باشی که حس خوبی بهت میدن. آدم ها نقش مهمی تو زندگی آدم دارن (!). چیزی که یه کم دیر فهمیدم. ولی خوب، بهتر از نفهمیدنه.

شب - داخلی - آخرین جمعه* - تجربه هفتم: کتاب
یه کتاب بود که مدتی مدیدی وسط یکی از فصل هاش مونده بودم. یه علامت گذاشته بود تا صفحه ای که خونده بودم. بالاخره امروز رفتم نشستم و اون فصل رو تموم کردم. کتاب مزخرفیه! نمی دونم چرا می خونمش! ولی کتاب های مزخرف هم خوبن. از کتاب نحوندن بهترن. اصلا اینکه دو تا کتاب نخونده یا نصفه خونده شده داشته باشی، بهتر از اینکه نداشته باشی. یه کم پیچیده ست! در ضمن Sleepless in Seattle هم خیلی فیلم به درد نخوریه!

* آخرین روز جهان 21 دسامبر قرار بود باشه. هنوز امیدی هست به تموم شدن دنیا (جمعه 21 دسامبر - ساعت 21:00) !